فعلا...
همیشه با پیش زمینه ی ذهنی مهمون صفحه های وبتون بودم. اینبار بدون مقدمه میام. بدون قصد قبلی.
با حس نه چندان جالبی که شاید کم کم داره وادارم میکنه دیگه اینجا ننویسم...
تا حالا تصورم این بوده که میتونم به خواننده هام حس واقعیم رو وقتی از روزانه هام میگم برسونم.
فکر میکردم برای همه همونقدر شوخی بودن و اغراق دار بودن نوشته هام واضحه که برای خودم.
گمون میکردم فقط باعث میشه کمی لبخند رو لبشون بشینه با خوندن یا به خاطر آوردنش تو شرایط مشابه.
و هیچوقت احتمال باز شدن یه راه آماری! خصوصی که به آدمای معمولی دوروبرم نمیدادم رو حساب نکرده بودم. فکر نمیکردم یه روز تو میل باکسم ببینم هم دانشگاهیم توضیحات شیرین کاریهامو همراه عکسم برام میل کنه...
تا وقتی این حس همراهمه نمیتونم مث قبل با خیال راحت و آسودگی از "خود خود" "الهام" بنویسم. و نوشتن به غیر از این سبک اون چیزی نیست که میخوام.
ظاهرا بهتره ساکت تر باشم...