یلدا.

یلدا...
شبی که فرصت کمی بیشتر با هم بودن را جشن میگیرند...
بامداد شب یلدا...از آن من و توست...
اما فرصتی برای با تو بودن نیست!
یلدا...
شبی که فرصت کمی بیشتر با هم بودن را جشن میگیرند...
بامداد شب یلدا...از آن من و توست...
اما فرصتی برای با تو بودن نیست!
خلق از فتنه گریزند و ندانند که ما به تمنای تو در حسرت رستاخیزیم...
روزي روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتيني، پس از بردن مسابقه و دريافت چك قهرماني لبخند بر لب مقابل دوربين خبرنگاران وارد رختگن مي شود تا آماده رفتن شود .
پس از ساعتي ، او داخل پاركينگ تك وتنها به طرف ماشينش مي رفت كه زني به وي نزديك مي شود. زن پيروزيش را تبريك مي گويد و سپس عاجزانه مي افزايد كه پسرش به خاطر ابتلا به بيماري سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ويزيت دكتر و هزينه بالاي بيمارستان نيست .
دو ونسنزو تحت تاثير حرفهاي زن قرار گرفت و چك مسابقه را امضا نمود و در حالي كه آن را توي دست زن مي فشارد گفت : براي فرزندتان سلامتي و روزهاي خوشي را آرزو مي كنم .
يك هفته پس از اين واقعه دوونسنزو در يك باشگاه روستايي مشغول صرف ناهار بود كه يكي از مديران عاليرتبه انجمن گلف بازان به ميز او نزديك مي شود و مي گويد : هفته گذشته چند نفر از بچه هاي مسئول پاركينگ به من اطلاع دادند كه شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زني صحبت كرده ايد . مي خواستم به اطلاعتان برسانم كه آن زن يك كلاهبردار است . او نه تنها بچه مريض و مشرف به موت ندارد ، بلكه ازدواج هم نكرده . او شما را فريب داده ، دوست عزيز ....
دو ونسزو مي پرسد : منظورتان اين است كه مريضي يا مرگ هيچ بچه اي در ميان نبوده است؟
بله كاملا همينطور است .
دو ونسزو مي گويد : در اين هفته ، اين بهترين خبري است كه شنيدم .
نقل از كتاب « بهترين قطعات ادبي»
این حکایت افرادیست در نزدیکی ما...
مثل "شریف"ی که من جدیدا شناختم... که بی هیچ چشمداشتی به دوستی کمک میکند.
به یاد ادبیات دبیرستان.. خدایشان خیر دهاد.
استاد: اگه سوالي داريد بفرماييد.
دانشجوي 1 : استاد، تا اينجاي درس،منظور شما صرفا جرم مستمر بود؟
استاد: شما اول اجازه بده من درسم تموم شه! من تعجب مي کنم از شما!
دانشجوي 2 : ببخشيد، کدوم يکي از چهار مرحله اي که گفتين، مهمتره؟
استاد: چقدر شما خامي! اينهمه درس ندادم که اين سوالو بپرسي...
خوب، دوستان سوالي نيست؟
دانشجوي 3 : بين اصول فقه و قواعدش چه رابطه اي وجود داره؟
استاد: لطفا از اين سوالا نکن! اين مربوط به درس ديگه ايه. اگه بخوام توضيح بدم، بايد هفت هشت ساعت حرف بزنم.
دانشجوي 4 : چرا در فرانسه اين قانون ترجيح داده مي شه ولي در ايران نه؟
استاد: اين سوال بيجاست! چون هزار و يک فاکتور وجود داره، نه فقط هميني که من گفتم.
دانشجوي 5 : اين مبحث توي جرم شناسي هم مطرحه؟
استاد: سوالتو نشنيده مي گيرم!!!...
دوستان کسي ديگه سوال نداره؟... نداره؟... نداره؟...
چرا هيشکي سوال نمي کنه؟
من اينجام که ايرادات شما رو از بين ببرم
استاد: اشکال از دانشجوهای این مملکته که معنای class working رو درک نمی کنن!!!
پ.ن: جونم؟؟class working خوب اومدی...
سلام به همه ی دوستاااااااان...
الان از کلاس تغذیه میام. استاد محترم ظاهرا 20 سال قبل، 2_3 روزی رو انگلستان تشریف برده بودند... خفه کردند ما رو با...
ای بابا.. جمله در میون، یا از امکانات کلینیک لاغریشون افاضات میفرمایند یا از رهاوردهای سفرشون به انگلستان که چه دستگاه های سنجش چربی رو آوردند از لندن و کره... و یا از تاکسی گرفتن در لندن...
عکسهای اسلایدهاشون هم ظاهرا از همون لندن آوردن. و با هر عکس قابل سانسور که رو datd نقش میبنده، نگاهی به دانشجوها میکنن و منتظر عکس العمل خاصی هستن!
امروز که آقایون خندیدن و تیکه انداختن برای اسلاید خانم(...)ی که روی دستگاه سنجش چربی ایستاده بود رو فراموش کردند، استاد کوتاه نیومدن و فرمودن:چه چیزی تو این اسلاید شما رو جذب کرده که لبخند میزنی...؟!!!
و ما با حیرت به تفکرات استاد گرام اندیشمند شدیم...
اینم وضع ما.
راستی!
ممنونم از همه ی دوستایی که نظراتشونو میگن و یاد ما میکنند.
از سمانه جووووونم و دوست گلش. از سویل خانم که ...
سپااااااس.
گاهی وقتها آدم
دلش میخواهد
هوشمندی را کنار بگذارد و
اعتماد کند به کسی ...
همین!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم .
اِلــــــــــهــــی مــــــا اقـــــَــــر بَـــــــــــــــک مِـــنــّــی وَ اَبــعَـــدَنـــــی عَــنـــک ...
< خدایا تو چه اندازه به من نزدیکی و من تا چه حد از تو دور > فرازی از دعای عرفه امام حسین (ع)
دست هایتان را به سوی آسمان بلند کنید ، امروز رحمه للعالمین ، وسعت کرامت و بخشندگی خویش را بر سر عالمیان گسترانده است ، از خواستن دریغ مکنید ، امروز روز اجابت است ،
امروز روز اجابت است ،
امروز روز اجابت است ،
امروز روز اجابت است ...
یا الهی المعترفُ بذنوبی فاغفرها لی اَنا الذی اَساتُ اَنا الذی اخطاتُ اَنا الذی هَمَمتُ اَنا الذی جهلتُ ...
به یاد شب های ماه رمضان ، همان جمله ای که ناگهان بر زبانم راندی : هو ربک القوی و الغنی ، اننی عبدک الفقیر و الضعیف ، ارحمنی یا مولا ...
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری یاری، در پی درخواست های فراوان از سوی دانشجویان دانشگاه تهران و نیز دانشجویان سایر دانشگاهها از جمله دانشجویان دانشگاه آزاد که خواهان حضور و سخنرانی خاتمی در جمع آنها به مناسبت روز دانشجو شده بودند، خاتمی به رسم سالیان پیش به دانشگاه تهران می رود.
خوش به حالشون...!
پاییزی خواهد آمد.
باد خاطرات مقدس دانشجویی رابرایت برگ برگ خواهد کرد.
و تو در اوج لبخند، به گذشته ها حسادت می کنی...
"روز دانشجو مبارک باد."
آدمها مثل ِ کتابها هستند
قیصرامین پور
بعضی آدمها جلدِ زرکوب دارند،
بعضی جلدِ ضخیم و بعضی نازک،
بعضی آدمها ترجمه شده اند،
بعضی از آدمها تجدیدِ چاپ میشوند،
و بعضی از آدمها توقیف
و بعضی از آدمها فتوکپی ِ آدمهای ِ دیگر اند.
بعضی از آدمها صفحاتِ رنگی دارند،
بعضی از آدمها تیتر دارند، فهرست دارند،
و روی پیشانی ِ بعضی از آدمها نوشته اند:
حق ِ هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است.
بعضی از آدمها قیمتِ روی ِ جلد دارند،
بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش میرسند،
و بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمیشوند.
بعضی از آدمها را باید جلد گرفت،
بعضی از آدمها را میشود توی ِ جیب گذاشت!
بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته میشوند.
بعضی از آدمها خط خوردگی دارند،
بعضی از آدمها غلطِ چاپی دارند.
بعضی از آدمها را باید چند بار بخوانیم تا معنی ِ آنها را بفهمیم.
و بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت.
کتابها مثل ِ آدمها هستند.
بعضی از کتابها برای ِ ما قصه میگویند تا بخوابیم.
و بعضی قصه میگویند تا بیدار شویم،
بعضی از کتابها تنبل هستند.
بعضی از کتابها تقلب میکنند،
بعضی از کتابها دزدی میکنند!
بعضی از کتابها به پدر-و-مادر ِ خود احترام میگذارند.
و بعضی حتی اسمی هم از پدر-و-مادر ِ خود نمیبرند.
بعضی از کتابها هرچه دارند، از دیگران گرفته اند.
بعضی از کتابها هرچه دارند به دیگران میبخشند.
و بعضی از کتابها فقیر اند و بعضی گدایی میکنند.
بعضی از کتابها پرحرف اند، ولی حرف برای ِ گفتن ندارند،
و بعضی ساکت و آرام اند ولی یک عالم حرفِ گفتنی در دل دارند.
بعضی از کتابها بیمار اند،
بعضی از کتابها تب دارند و هذیان میگویند.
بعضی از کتابها، کودکانه و لوس حرف میزنند.
و بعضی از کتابها فقط غر میزنند و نصیحت میکنند.
بعضی از کتابها پیش از تولد میمیرند.
و بعضی تا ابد زنده هستند...
1000واحد آرامش
برای دلی که
1000 سال است
1000 واحد بیقرار است.
بیماری
Over doze اضطراب است...
دارو، مسکِّن،
اَلا
بذکر الله است.
ذکر خدا را گم کردیم.
و نه!
شاید
درست تر است بگوییم
یاد خدا را
خود خدا را
گم که نه؛
حذف کردیم.
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام مستم
باز می لرزد دلم دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
ا
های نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ
آی نپریشی صفای زلفکم را دست
و آبرویم را نریزی دل !
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است...
الا خبر فوق العاده ای رسید بهم که...
وای.... خیلی خوشحالم...
شاید بعدا گفتم خبرش رو!
تبریک به خودم!
روزها گذشت و گنجشک با خدا هيچ نگفت
.فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اينگونه مي گفت:مي ايد
من تنها گوشي هستم که غصه هايش را ميشنود
و يگانه قلبي ام که دردهايش را در خود نگه مي دارد.
سر انجام گنجشک روي شا خه اي از درخت دنيا نشست .
فرشتگان چشم به لبهايش دوختند
گنجشک هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :با من بگو ازان چه سنگيني سينه توست .
گنجشک گفت :لانه کوچکي داشتم ارمگاه خستگي هايم بود
و سر پناه بي کسي ام تو همان را از من گرفتي اين طوفان بي موقع چه بود؟
چه مي خواستي از لانه محقرم؟
کجاي دنيا را گرفته بود؟
و سنگيني بغض راه به کلامش بست
سکوتي در عرش طنين انداز شد فرشتگان سر به زير انداختند.
خدا گفت:ماري در راه لانه ات بود
خواب بودي باد را گفتم تا لانه ات را را واژگون کند ان گاه تو از کمين مار پر گشودي
گنجشک خيره در خدايي خدا مانده بود.
خدا گفت :و چه بسيار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم
و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي
اشک در ديدگان گنجشک نشسته بود .
ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت .هايهاي گريه هايش ملکوت خدا راپر کرد.........!!!
هفته ی آینده حذفی فیزیو دارم. خیلی مهمه. با این حال و روز... موندم که چه جوری بخونمش.
خدایا کمک....
من مانده ام تنهای تنها...
من مانده ام تنها میان سیل غم ها...